English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4678 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real time output U خروجی بلا درنگ
real time output U خروجی انی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real time U بلادرنگ
real time U بازده فوری
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U انی
real time U بلا درنگ
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U زمان حقیقی
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time input U ورودی بلا درنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real time image generatiom U تولید تصویر انی
real will U نظریه اراده واقعی
real U راستین
real U حقیقی
real U واقعی موجود
real U غیر مصنوعی طبیعی
real U اصل
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real value U ارزش واقعی
real U واقعی
real <adj.> U صحیح
real U بی خدشه صمیمی
real U غیر پولی
the seeming and the real U فاهروباطن
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real <adj.> U شایسته
real <adj.> U مناسب
real <adj.> U درست
the seeming and the real U نماوحقیقت
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real storage U حافظه حقیقی
real storage U انباره واقعی
real wage U مزد واقعی
real account U حساب خرید املاک
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real action U دعوی غیر منقول
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real sector U بخش واقعی
real score U نمره واقعی
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real estate U املاک و ساختمان
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real power U توان حقیقی
real power U توان موثر
real property U اموال غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
real address آدرس واقعی
real address آدرس حقیقی
real world U دنیایحقیقی
real mode U حالت واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory U حافظه واقعی
real memory U حافظه حقیقی
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income U درامد واقعی
real image U تصویر حقیقی
real gas U گاز حقیقی
real module U ضریب حقیقی
real number U عدد حقیقی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
real investment U سرمایه گذاری واقعی
real numbers U اعداد حقیقی
real numbers U اعداد واقعی
real function U تابع حقیقی
real fluid U سیال واقعی
real estate U مستغل
real estate U ملک
real estate U مال غیرمنقول
real estate U زمین
real estate U املاک و مستغلات
real estate U مستغلات
real estate U معاملات زمین
real estate U خرید زمین
real earnings U درامدهای واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real anxiety U اضطراب واقعی
real constant U ثابت حقیقی
real capital U سرمایه واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
true or real focus U کانون حقیقی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
to make a real effort U تلاش جدی کردن
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real estate broker U واسطه املاک
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real box wing U بالی با سه تیرک
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real balance effect U اثر مانده واقعی
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real national income U درامد ملی واقعی
real money supply U عرضه واقعی پول
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
output U 1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output U اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output U ارسال داده از یک کامپیوتر به صفحه نمایش یا چاپگر
output U امکان نمایش اطلاعات میدهد
output U وسیلهای که
output U تولید
output U برون ده
output U برون داد
output U برون گذاشت برونگذار
output U تولیدی
output U محصول
output U بازده
output U خروجی
output U برونداد محصول
output U ستانده
output U انرژی خروجی
output U بازداده
output U کارکرد فرفیت
output U برونداد
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output U بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
output U که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
output U کانال ارتباطی که خروجی را به رسانه جانبی می برد
output U ثباتی که داده خروجی را ذخیره میکند تا گیرنده آماده شوند یا کانال خالی شود
output U مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خروجی یا ارسال داده به وسیله یا ماشین دیگر میدهد
output U حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
output U 1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه
output U به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
output U مجموعه رکوردها که کاملا طبق پارامترهای مختلف پردازش شده اند
output U برونداد بروندهی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
output channel U مجرای خروجی
output channel U کانال خروجی
output capacitance U فرفیت خروجی
output area U خروجی
output area U ناحیه خروجی
input/output U فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output U سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
output bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound U کران خروجی
output area U ناحیه
output amplifier U تقویت کننده خروجی
output buffer U میانگیر خروجی
optimum output U تولید مطلوب
output box U جعبه فیوز
generator output U قدرت مولد
guarded output U خروجی حفاظ دار [مهندسی برق] [الکترونیک]
increase of output U افزایش توان
output impedance U ناگذرایی خروجی
output equipment U تجهیزات خروجی
output electrode U الکترد خروجی
output device U دستگاه خروجی
output data U داده خروجی
output control U تنظیم انرژی خروجی
output circuit U مدار خروجی لامپ الکترونی
cardiac output U برونده قلبی
input output U ورودی خروجی
graphic output U خروجی گرافیکی
cardiac output U بازده قلبی
optimum output U تولید بهینه
effective output U خروجی موثر
light output U خروجی نور
output devices U شیوههایتولید
output jack U جکخروجی
input/output U ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
input/output U دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند
input/output U کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
input/output U سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
input/output U اتصالاتی که به داده و سیگنالهای کنترلی امکان انتقال بین CPU و حافظه یا وسیله جانبی میدهد
input/output U فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
input/output U آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
input/output U استفاده از برچسب برای مراجعه به وسیله ورودی /خروجی خاص
input/output U پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output U مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1Waste of time & money if you can't man
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com